تبادر
تبادر
تبادر در لغت به معنای شتافتن است. « تبادر الی الذهن» یعنی به خاطر آمد، به یاد آمد.[۱] و در اصطلاح عبارت است از: سبقت گرفتن معنی به ذهن هنگام شنیدن لفظ.[۲] اگر سبقت معنی بدون کمک قرینه دیگر و از خود لفظ باشد علامت حقیقت بودن لفظ در معنی خواهد بود و نشانگر وضع است چون علت دیگری برای این سبقت گیری غیر از وضع وجود ندارد.
یک تطبیق:اگر مولائی به زیر دستانش بگوید شیری برایم بیاورید واز کلمه شیر به ذهن زیر دستان او همان حیوان درنده در جنگل خطور کند نه مرد شجاع. گفته میشود که کلمه شیر، حقیقت در حیوان مفترس است.[۳]
اشکال دور در تبادر
همان طور که بیان شد تبادر و سبقت گرفتن یک معنی به ذهن علت میخواهد که آن هم علم به وضع است، دلیلش هم واضح است، چون برای کسی که معنای لغتی را نمیداند هیچ معنائی از لفظ به ذهن او خطور نخواهد کرد مثل کسی که انگلیسی زبان است که اگر کلمات فارسی را بشنود چیزی به ذهن او تبادر نخواهد کرد پس اثبات حقیقت و علم به وضع با تبادر ممکن نیست چون دور لازم میآید.[۴] زیرا اگر بخواهد به ذهن معنای کلمه تبادر کند باید معنای حقیقی کلمه را بداند در حالی که شما میخواستید با تبادر معنا به ذهن، معنای حقیقی کلمه را اثبات کنید.
جواب از اشکال دور:
هر یک از افراد جامعه در زندگی روزمره نیاز به استعمال الفاظ مختلفی برای رساندن مقاصد خود به دیگری دارند و چنین استعمالی باعث انباشته شدن الفاظ مختلف با معانی گوناگون در ذهن خواهد بود ولی انسان در هر لحظه متوجه تک تک این الفاظ با معانی مختلف شان نیست بلکه به طور اجمال به آنها علم دارد ولی وقتی لفظی را خودش یا دیگری استعمال کند از بین آن همه الفاظ ومعانی، معنای خاصی به ذهن او خطور خواهد کرد و این همان معنای حقیقی آن الفاظ خواهد بود خلاصه ما دو گونه علم داریم که یکی علم تفضیلی است همان معنایی که از تبادر بدست میآید و دیگری علم اجمالی است که تبادر متوقف بر آن است پس دوری وجود ندارد و آنچه تبادر بدان متوقف است غیر از آن چیزی است که تبادر در صدد اثبات آن است. علم اجمالی به معانی…» علم تفضیلی.[۵]
دو نکته:
۱- تبادر معنی از خود لفظ فقط در زمان تبادر اثبات وضع لفظ به معنا میکند اما معنای لفظ را در زمان پیشین اثبات نمیکند بلکه با کمک استصحاب قهقهری یعنی کشیدن حکم حاضر به سابق که سیره عقل در اعمال و زندگی روزانه خود آن را بکار میگیرد و قبول دارند و شارع نیز از آن منعی نکرده است میتوان همین معنا را برای لفظ در زمان سابق نیز اثبات کرد.[۶]
۲- تبادر از خود لفظ و نبود قرینه دیگر باید کاملاً برایمان معلوم باشد اگر احتمال دادیم که معنا به خاطر قرینۀ خاصی به ذهن خطور میکند نمیتوان اثبات وضع و حقیقت نمود.[۷]
[۱] . مهیار رضا، فرهنگ ابجدی عربی، فارسی، تهران، انتشارات اسلامی، ۱۴۱۰ هـ ق، چاپ اول.
[۲] . آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایه الاصول، قم، موسسه آل البیت، چاپ اول، ۱۴۰۹، ص ۲۹
[۳] . مشکینی علی اکبر بن ملا علی، اصطلاحات الاصول، قم، نشر الهادی، چاپ ۶، ۱۳۷۴، ص ۹۰٫
[۴] . رشتی، میرزا حبیب الله، بدائع الافکار، قم، موسسه آل البیت، (ع)، ۱۳۱۳ هـ ق، ص ۷۲٫
[۵] . مظفر، محمدرضا، اصول الفقه، انتشارات اسماعیلیان چاپ پنجم، ج ۱، ص ۲۳٫
[۶] . خوئی، سید ابوالقاسم، محاضرات فی الاصول، قم، انتشارات انصاریان، چاپ چهارم، ۱۴۱۷هـ ق، ج ۱، ص ۱۱۴
[۷] . موسوی خمینی، سید روح الله، منابع الاصول الی علم الاصول، قم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام چاپ دوم، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۱۲۵٫