چه عیوبی منجر به فسخ نکاح می شوند؟
چه عیوبی منجر به فسخ نکاح می شوند؟
ازدواج یک قرارداد مالی نیست و به دلیل تثیبت خانواده قانونگذار موارد انحلال آن را محدود نموده است. به موجب ماده 1120 قانون مدنی: «عقد نکاح به فسخ یا به طلاق یا به بذل مدت در عقد انقطاع منحل می شود». منظور از عقد انقطاع همان ازدواج موقت و منظور از بذل مدت نیز «بخشش مدت در ازدواج موقت» می باشد. فسخ ازدواج و طلاق هر دو موجب انحلال ازدواج می شوند. از لحاظ عده نیز فسخ نکاح دائم مانند طلاق است و در هر مورد عده زن سه طُهر است نگر اینکه زن با اقتضای سن عادت زنانگی نبیند که در این صورت عده او سه ماه تمام خواهد بود (ماده 1151 قانون مدنی).
با این حال فسخ نکاح و طلاق از جهات زیر با هم تفاوت دارند:
1- فسخ نکاح دارای تشریفات طلاق از قبیل صدور گواهی عدم امکان سازش و اجرای صیغه طلاق در حضور دو شاهد عادل نیست و به هر لفظ یا عملی که دلالت بر آن نماید واقع می شود.
2- طلاق هنگامی درست است که زن دارای شرایط خاصی باشد: از جمله زن باید هنگام وقوع طلاق در طهر غیرمواقعه باشد؛ اما فسخ نکاح دارای این شرایط نیست.
نکته: طهر مواقعه عبارت است از طهری که در ایام آن مرد با همسرش آمیزش کرده است و طهر غیر مواقعه طهری است که در ایام آن آمیزشی صورت نگرفته باشد.
3- در طلاق اگر رجعی باشد، در ایام عده، حق رجوع برای شوهر وجود دارد ولی در فسخ نکاح هیچ گونه حق رجوع نیست و انحلال ازدواج کامل است.
نکته: طلاق رجعی به طلاقی گفته می شود که شوهر می تواند در ایام عده به زن رجوع کند و زندگی خود را ادامه دهد.
4- هرگاه قبل از نزدیکی طلاق واقع شود زن مستحق نصف مهر است و اگر پیش از طلاق مهر تعیین نشده باشد زن مستحق مهرالمتعه است. ولی هرگاه عقد نکاح قبل از نزدیکی به جهتی فسخ شود، زن حق مهر ندارد مگر در صورتی که موجب فسخ عَنَن باشد که در این صورت با وجود فسخ نکاح زن مستحق نصف مهر است (ماده 1101 ق.م).
نکته:
مهرالمتعه: در صورتی که در ازدواج مهر مشخص نشده باشد و طلاق قبل از وقوع نزدیکی باشد در این صورت زن مستحق مهرالمتعه است.
عَنَن: به بیماری جنسی ای که بر اثر آن آلت تناسلی مرد نعوظ نمیکند، به گونهای که ناتوان از آمیزش میگردد.
5- طلاق در حقوق ما اصولا به وسیله شوهر یا به نمایندگی از او واقع می شود، در حالی که فسخ نکاح بر حسب مورد ممکن است از جانب شوهر یا زن باشد.
6- طلاق هرگاه سه مرتبه متوالی واقع شود، موجب حرمت است ولی فسخ نکاح هیچ گونه حرمتی ایجاد نمی کند.
7- موجبات طلاق و موجبات فسخ نکاح باهم متفاوت اند.
توصیه می شود مطلب زیر را نیز مطالعه کنید:
عیوب موجب فسخ نکاح
قانون مدنی پاره ای از عیوب مرد یا زن را علت برای فسخ نکاح شناخته است. یکی از این عیوب یعنی جنون مشترک بین مرد و زن است و بقیه ویژه یکی از آنهاست.
به موجب ماده 1121 قانون مدنی: «جنون هریک از زوجین به شرط استقرار، اعم از اینکه مستمر یا ادواری باشد، برای طرف مقابل موجب حق فسخ است». پس جنون شوهر یا زن چه دائمی و چه ادواری باشد از موجبات فسخ نکاح به شمار آمده است، به شرط اینکه استقرار داشته یعنی پایدار باشد. البته تفاوتی بین جنون شوهر و جنون زن از لحاظ فسخ نکاح وجود دارد: جنون شوهر چه قبل از نکاح و چه بعد از آن عارض شود، موجب خیار فسخ برای زن است (ماده 1125 ق.م). اما جنون زن هنگامی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مزبور در حال عقد وجود داشته باشد (ماده 1124 ق.م). البته اگر جنون زوج یا زوجه در حال عقد وجود داشته و همسر دیگر از آن آگاه باشد، نمی تواند بعد از عقد نکاح را فسخ کند (ماده 1126 ق.م).
عیوب مرد برای فسخ نکاح
به موجب ماده 1122 قانون مدنی: «عیوب ذیل در مرد موجب حق فسخ برای زن خواهد بود:
1- خِصاء؛
2- عَنَن به شرط اینکه ولو یک بار عمل زناشویی را انجام نداده باشد؛
3- مقطوع بودن آلت تناسلی به اندازه ای که قادر به عمل زناشویی نباشد».
نکته:
خِصاء: به معنای بیرون کشیدن بیضهها از بدن جنس مذکر است که به ناتوانی او در بارور کردن میانجامد.
عیوب زن برای فسخ نکاح
به موجب ماده 1123 قانون مدنی عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد است:
1- قَرَن (استخوان زائدی است در آلت تناسلی که مانع نزدیکی می گردد)؛
2-جُذام (خوره)؛
3- بَرَص (پیسی)؛
4- اِفضا (یکی شدن دو مجرای بول و حیض)؛
5- زمین گیری؛
6- نابینایی از هر دو چشم.
فوریت خیار فسخ در نکاح
چه عیوبی منجر به فسخ نکاح می شوند؟ – خیارات موجود در نکاح فوری است (ماده 1131 قانون مدنی) و دارنده حق فسخ باید در کوتاه ترین مدتی که عرفاً می تواند حق فسخ خود را اعمال کند، اراده خود را بر به هم زدن ازدواج اعلام دارد؛ زیرا خیار فسخ برای رفع ضرر همسری است که این حق به او داده شده است و با این گونه خیار مقصود حاصل می شود و باید در آنچه خلاف اصل است به مقداری که مقصود بدان حاصل می شود اکتفا کرد. تشخیص مدتی که برای امکان استفاده از خیار لازم بوده با عرف است. بنابراین اگر دارنده حق فسخ بعد از آگاهی از علت فسخ (مانند عیب و تدلیس) به فوریت، حق خود را اعمال نکند، خیار او ساقط می شود، به شرط اینکه علم به حق فسخ خود و فوریت آن داشته باشد. در صورت جهل به حق فسخ و فوریت آن یا جهل به یکی از این دو امر، خیار ساقط نخواهد شد. در این حالت اثبات علم به حق فسخ و فوریت آن بر عهده مدعی علم است؛ زیرا اصل عدم علم است پس سخن کسی که ادعای علم می کند خلاف اصل است و او از این رو باید دلیل بیاورد (هرچند نظر مخالف نیز در این زمینه وجود دارد).