ترمینولوژی حقوقی شماره 9
ترمینولوژی حقوقی شماره 9 – در این مطلب و مطالب مشابه آن معانی اصطلاحات و لغات کاربردی رشته حقوق برای استفاده کاربران سایت حقوق گستر قرار گرفته است.
شماره ۱ تا ۱۵ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی مطالعه کنید.
شماره ۱۶ تا ۳۰ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره ۲ مطالعه کنید.
شماره ۳۱ تا ۴۵ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره ۳ مطالعه کنید.
شماره ۴۶ تا ۵۵ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره ۴ مطالعه کنید.
101- بطلان نسبی: صفتی است در یک عمل حقوقی که در آن رعایت کامل شرایط قانونی نشده ولی عمل مزبور به نفع ذینفع در حالت تزلزل (بین صحت و فساد) اعلام شده و فقط ذی نفع می تواند از طریق اعلام اراده خود آن را ملحق به عمل کاملا صحیح یا کاملا فاسد و باطل گرداند و در حقیقت چنین عملی باطل نیست و بلکه موقوف است و باید به وسیله دادگاه باطل گردد و مورد آن معلول شدن اراده به علت اشتباه یا اکراه و یا محجور بودن عاقد است.
102- نفی بلد: مرادف تبعید است و آن عبارت است از بیرون کردن کسی از شهر یا آبادی معین به نقطه دیگر از کشور یا خارج از کشور.
103- بیع: تملیک عین است به عوض معلوم (ماده 338 قانون مدنی). شرط بیع این نیست که عوض مبیع پول باشد ولی شرط این است که یکی از عوضین به عنوان ثمن داده شود و این امر بیع را از صلح جدا می کند.
104- بیع حال: بیع نقد را گویند که مبیع و ثمن هر دو حال می باشند یعنی برای پرداخت آنها اجلی مقرر نمی شود.
شماره ۵۶ تا ۶۵ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره ۵ مطالعه کنید.
شماره ۶۶ تا ۷۵ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره ۶ مطالعه کنید.
شماره ۷۶ تا ۹۰ اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره ۷ مطالعه کنید.
شماره 91 تا 100 اصطلاحات حقوقی را در مطلب ترمینولوژی حقوقی شماره 8 مطالعه کنید.
105- بیع سَلَم: بیعی است که ثمن حال و مبیع موجل باشد. اسم دیگر آن بیع سَلَف است و به اختصار سلم و سلف گویند.
106- بیع شرط: در عقد بیع متعملین می توانند شرط نمایند که هرگاه بایع در مدت معینی تمام یا مثل ثمن را به مشتری رد کند خیار فسخ معامله را نسبت به تمام مبیع داشته باشد و همچنین می توانند شرط کنند که هرگاه بعض مثل ثمن را رد کرد خیار فسخ معامله را نسبت به تمام یا بعض مبیع داشته باشد و در هر حال حق خیار تابع قرارداد متعاملین خواهد بود.
107- بیع صَرف: بیع هریک از طلا و نقره (اعم از مسکوک و غیر مسکوک) به یکدیگر را گویند.
108- بیع غرری: بیعی است که یکی از طرفین آن با وجود اینکه احتمال وجود زیان خود را در آن بیع می دهد اقدام به واقع ساختن عقد بیع نماید مثل اینکه مبیع مجهول است با این وصف اقدام به بیع مال مجهول نماید.
109- بیع کالی به کالی: کالی در لغت به معنی موخر است و کالی به کالی به معنی نسیه به نسیه است و آن بیعی است که پرداخت ثمن و مبیع هر دو موجل باشد.
110- بیع کلی: هرگاه مبیع کلی باشد نه عین شخصی (مانند مبیع در بیع سلف) آن بیع را بیع کلی نامند و اگر مبیع عین شخصی باشد آن بیع را بیع شخصی نامیده اند.
111- بیع محاباتی: بیع به کمتر از ثمن المثل را که عالماً عامداً صورت گرفته باشد گویند. معمولا بین خویشاوندان و دوستان نزدیک واقع می شود مانند اینکه خانه ای را که یک میلیارد تومان می ارزد به ده میلیون تومان بفروشند. اگر عالما و عامدا نباشد بیع محاباتی نیست بلکه بیعی است که یک طرف مغبون شده و خیار غبن پیدا می شود و حال اینکه در بیع محاباتی خیار غبن مورد پیدا نمی کند.
112- بیع معاطات: بیعی است که ایجاب و قبول آن لفظی نباشد. معاطات ممکن است از طرفین معامله یا از یک طرف باشد.
113- بیع وقف: بیعی که مبیع آن موقوفه باشد که در موارد استثنایی به تجویز قانون فروخته می شود.
114- بیمه گر: کسی که تعهد جبران خسارت را در بیمه می نماید.
115- بیمه گزار: کسی که بیمه گر به نفع او تعهد می نماید و خسارت وارد شده به او را جبران می کند. ترمینولوژی حقوقی شماره 9